شب ضربت خوردن مولا علی
شمشیر خصم تارک حیدر شکسته است
محراب، همچو لاله در خون نشسته است
فلک نجات و قائمه عرش کردگار
از موج خیز حادثه بى تاب و خسته است
آزادمرد صف شکن خیبر و احد
چشم از جهان و هر چه در او هست، بسته است
مولا چو شمع ز آتش بیداد آب شد
تار حیات و رشته عمرش گسسته است
«تائب» کسى که درد دل خود به چاه گفت،
از قید این جهان تبه کار رسته است
محراب، همچو لاله در خون نشسته است
فلک نجات و قائمه عرش کردگار
از موج خیز حادثه بى تاب و خسته است
آزادمرد صف شکن خیبر و احد
چشم از جهان و هر چه در او هست، بسته است
مولا چو شمع ز آتش بیداد آب شد
تار حیات و رشته عمرش گسسته است
«تائب» کسى که درد دل خود به چاه گفت،
از قید این جهان تبه کار رسته است
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۵/۱۸ ساعت 1:14 توسط @(مجیدباقری)@
|
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی